بعد چند وقت ما هم از خونه زدیم بیرون!⛺🧳(قسمت دوم)
هشدار2:این قسمت حال بهم زن نیست نگران نباشید😺
داشتم براتون می گفتم... تو روز دوم سفرمون پاشدیم و لباس پوشیدیم و با ماشین خودمون رفتیم حرم(آخه شب قبلش اسنپ گرفته بودیم)🚗🧥وقتی رفتیم داخل من و خواهرم رفتیم به ذور کنار ضریح اما مامانم نیومد چون خیلی شلوغ بود. بعد از اون هم رفتیم آرامگاه پروین اعتصامی رو ببینیم که دیدیم کردنش پایگاه هلال احمر😐! حالا یه جوری باهاش عکس گرفتیم📸. برای رفتن به پارکینگ خواستیم سوار این اتوبوسای ویژه سالمندان بریم اما انقدر که جلومون پیرزن و پیرمرد ایستاده بود منصرف شدیم(اصلا مگه من پیرم که بخوام سوار اونا بشم؟!🗿) باز خواهرم سوغاتی واسه خودش خرید و منم که از یه ماشین اسباب بازی لندکروز خوشم اومده بود منتها 880هزار تومن رو 88 هزار تومن خوندم و تا مرز برداشتنش رفتم و متاسفانه ناگهان مامانم گفت 880 هزار تومنه هااا💵! من بدبخت در غربت و سکوت به راهم ادامه دادم و رفتم...آخرش رفتیم عینک فروشی🕶️ و بازم عدالت رعایت نشد و من یکی از خواهرم کم داشتم(ولی عینک من هم پولاریزه و هم یو وی بود مال خواهرم فقط یو وی😎)آخرش از قم خارج شدیم و به سمت اراک راه افتادیم. متاسفانه من بیشتر راه رو خواب بودم و جزییات زیادی یادم نیست.(لبخند ملیح سها🙃)ما هم اول رفتیم سمت روستای مامانم که اسمش سوزان هست. والا اسمش رو خودشه بسیار سوزاننده است🌡️🔥. رفتیم خونه خاله مامانم و اونجا کلی باهم حرف زدن و دخترخاله های مامانم هم اومدن و حرف زدن و حرف زدن💬 👩🏻🤝👩🏻... من هم اونجا مهارت یه قل دو قلم را نشون همه دادم! آخرش هم رفتم و یه بزغاله رو که تازه به دنیا اومده بود رو بغل کردم🐐و باز هم به سمت اراک راه افتادیم...
توجه2: خسته شدم بقیه روز رو بعدا میزارم 🙄